ببرک کارمل تا آخرین نفس های خود به حقانیتِ راهی که خود انتخاب نموده بود باور داشت
نویسنده: ولادیمیر پلاستون نویسنده: ولادیمیر پلاستون

 

۱۳ دسامبر ۲۰۱۰

مترجم: ماستر علوم سیاسی، ع . ق . فضلی

دربارۀ نویسنده: ولادیمیر نیکیتوویچ پلاستون- پروفیسور کافدرای شرقشناسی دانشگاه دولتی نووسیبیرسک، دکتور علوم تاریخی است.

 

 

رهبران احزاب سیاسی و سران دولت ها همواره مورد انتقاد شدید، و گاهی هم تحقیر آمیز که همیشه توجیه پذیر نمیبود، قرار میگرفتند. علاوه بر این، به چنین حملاتی نه تنها مخالفان خارجی سیاسی ، بلکه حتی همرزمان دیروزی حزبی نیز متوسل شده اند.

آنچه که به افغانستان مربوط میشود، مطبوعات غربی ابتداء نور محمد تره کی منشی عمومی اول کمیتۀ مرکزی ح.د.خ.ا. را به خاطر موضعگیری جانبداری از اتحاد شوروی و سپس، منشی عمومی دوم حزب، حفیظ الله امین که متهم به دیکتاتوری و سرکوب همگانی (برحق) و حتی همکاری با سی آی ای (ثابت نشده) مورد انتقاد قرار دادند.

ببرک کارمل منشی عمومی سوم کمیته مرکزی ح.د.خ.ا. که با حمایت رهبری شوروی در ماه دسامبر سال ۱۹۷۹ به قدرت رسید. با توجه به گسترش جنگ داخلی در کشور و دخالت بی سابقه خارجی در امور داخلی افغانستان، مسؤولیت بزرگ به خاطر سرنوشت کشور و مردم بر عهدۀ او قرار گرفت.

از دیدگاه امروزی به مشکل میتوان گفت که حوادث در این کشور به کدام جهت انکشاف میکرد اگر ببرک کارمل از امکانات کافی به خاطر طرح و تحقق سیاست برخوردار میبود که با واقعیت های وضعیت دشوار آن زمان مطابقت میداشت  بر اساس تجزیه و تحلیلی مواد منتشرۀ دوران قبل از انقلاب می توان استدلال کرد، که ببرک کارمل دربارۀ انکشاف و توسعه افغانستان در راه دموکراسی و مدرنیزاسیون دیدگاه مستقل خودرا داشت. فقط در غرب رژیم را که در ۲۷ اپریل ۱۹۷۸ در کابل برقرار شد، بنام رژیم کمونیستی می نامیدند. ولی هیچ یک از رهبران افغانستان جدید هرگز خودرا کمونیست اعلام نکرده بود. سخن بر سر ساختمان جامعۀ «عاری از استثمار انسان توسط انسان» در میان بود. همانطوری که م. ف. سلینکین شرقشناس و افغانستان شناس معروف نوشته بود، ببرک کارمل به خاطری به سوسیالیزم رو آورده بود که «در آن جایگزینی برای سیستم اجتماعی بی رحمانه، فاقد معنویت و ضدانسانی سرمایه داری را مشاهده میکرد». در عین حال، "او که معتقد به اندیشه های مارکسیزم بود، قاطعانه مخالف سوسیالیزه کردن فوری افغانستان بود، عقیده داشت که این کشور کاملاً به پختگی خود نرسیده و برای این نوع آزمایش های ولونتاریستی آماده نمیباشد." (ولونتاریزم- دکترینی است که بر مبنای اراده شخصی رهبر استوار شده است. در افغانستان حفیظ الله امین یک ولونتاریست بود که شرایط عینی و ذهنی افغانستان را از نظر دور داشته و نظریاتش را از طریق دیکتاتوری عملی میکرد. مترجم)

با وجود این، ببرک کارمل که در شرایط حضور نیروهای شوروی در حلقه محاصرۀ مشاوران پُرقدرت ولی بسیار دور از درک اوضاع افغانستان، قرار داشت، قادر نبود تا سیر حوادث را در مسیر مورد نظر خود هدایت کند. ببرک کارمل بعد از استعفای اجباری خود، موقعیکه در ماسکو بسر میبرد در یک مصاحبۀ خود با دلایل کامل اظهار نمود: «من رهبر یک دولت مستقل نبودم. افغانستان کشور اشغال شده بود، که عملاً شما آنرا اداره میکردید . . . من نمیتوانستم یک قدم هم بدون مشاورین شما بردارم». او خشم خودرا نسبت عدم درک خصوصیات افغانستان از طرف «رفقای شوروی» و فشار شدید از جانب نیروهای ما بر وی، اظهار نمود. همان مشاوران ارشد و دیپلومات ها اشتباهات و خطاهای آشکار خودرا به پای رهبری افغانستان در رأس ببرک کارمل می بستند و در ماسکو کارمل را به مثابۀ شخص متزلزل، فاقد قاطعیت و ناتوان در امر تحقق سیاست مصالحۀ ملی که در ماسکو طرحریزی شده بود، معرفی میکردند. در واقع او را مقصر تمام مشکلات قلمداد نمودند. نه تنها مخالفان او در حزب برای بی اعتبار ساختن ببرک کارمل به عنوان یک شخص و سیاستمدار دخیل بودند . . .

به تاریخ ۳۰ مارچ سال ۱۹۸۶ ببرک کارمل توسط طیارۀ ویژه به ماسکو انتقال داده شد، جاییکه به او به شکل مؤدبانه دربارۀ استعفای داوطلبانه «به خاطر منافع علیای کشور» و سپردن اختیارات خود به دکتور نجیب الله، پیشنهاد کردند. به تاریخ ۴ ماه می ببرک کارمل را از مقام منشی عمومی به اساس فرمول پذیرفته شده در زمان شوروی سابق «به دلایل وضع صحی» سبکدوش کردند و در ماه نوامبر «غرض معالجه» به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی اعزام نمودند.

ببرک کارمل که از دوری از وطن بسیار رنج می برد، بارها و بارها به رهبری شوروی به خاطر بازگشت به افغانستان مراجعه کرده بود. بالاخره، این خواهش او را برآورده ساختند. او در سال های اخیر در حیرتان زنده گی میکرد. من او را در آنجا دیدم که با مردم محلی صحبت میکرد، ولی کارمندان استخباراتی ما که ظاهراً مسؤولیت امنیت او را بر عهده داشتند، به من «مشوره» رفتن به نزد وی را ندادند. به زودی واقعاً هم ببرک کارمل با مشکلات سلامتی مواجه گردید و او مجبور شد دورۀ درمان و معالجه را در ماسکو بگذراند.

آخرین بار من با او مدت کوتاهی پیش از وفاتش ملاقات نمودم. پسر کوچک او کاوه از من خواهش نمود، تا دوکتور خوب را پیدا نمایم. همراه با دکتور، دکتوری از بالاترین رده، ما به آپارتمان او آمدیم که در ساختمان سابق مهمانخانۀ حزبی مربوط انستیتیوت علوم اجتماعی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی قرار داشت. وضع ببرک کارمل بسیار خراب بود. در صورت تشخیص «تصلب شرائین مغزی با عواقب ناشی از اختلالات گردش خون و ضعف بنیه و عوارض سرطان» او نمیوانست وضع بهتر ازین داشته باشد.

ببرک کارمل در ماه دسامبر سال ۱۹۹۶ در ماسکو در بیمارستان شماره یک شهری (طبق اطلاعات دیگر در بیمارستان مرکزی کلینیکی در جادۀ روبلیوفسکی) درگذشت. او ۶۸ سال عمر داشت.

در مراسم ترحیم که در بیمارستان مرکزی پولیکلینیکی برگزار شده بود، هیچکدام از نماینده های ارشد مقامات کرملین را من ندیدم. بستگان نزدیک جنازۀ او را توسط طیاره به افغانستان انتقال دادند و مطابق وصیت نامه اش او را در حیرتان به خاک سپردند.

قابل تذکر است که ببرک کارمل همیشه نسبت به اتحاد شوروی، هم در مرحلۀ اولی فعالیتهای سیاسی خود، هم در سالهای تبعید که از دست «دوستان شوروی» و یکتعداد همرزمان حزبی دیروزی و ظاهراً همفکران در آن قرار گرفته بود، علاقمندی صادقانه داشت. او تا آخرین نفس های خود به حقانیتِ راهی که خود انتخاب نموده بود و هدف نهائی آن را در دگرگونی جامعۀ افغانی بر اساس اصول دموکراتیک می دید، اعتقاد داشت.

 

منبع:

http://www.afghanistan.ru/doc/19052.html


December 20th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی